مبارزهای برای بودن
گفتوگو با «رضا افشار» به بهانه انتشار آلبوم «من کی هستم؟»
اگر اینسترومنتال راک1 را تجربهشدهترین سبک موسیقی راک در ایران ندانیم، لااقل یکی از سبکهایی است که به شکلی غیرمعمول در ایران دنبال میشود. علت این مساله البته روشن است. پیچیدگیهای استفادهی صحیح از شعر فارسی در قالب موسیقی راک و مشکلاتی که درباب دریافت مجوز شعر و مسائل مرتبط با ان وجود دارد، نوازنده یا گروه را به سادگی به راهحلی میرساند که البته کار کردن در آن بواسطهی تجربههای گستردهی نوازندگان ورتوئوز2 موسیقی راک چندان هم آسان نیست. برای «رضا افشار» اما، دغدغهی ساخت موسیقی راک بیکلام سالهاست در وجودش ریشه دوانده و از ابتدای فعالیتاش در حوزه موسیقی از سال 1364از دغدغههای اصلی او بوده است. وی در اوایل دهه هشتاد و دقیقاً در همان زمانی که انواع مختلف موسیقی راک ایرانی در حال شکلگیری بود، «اولین نفس» خود را با گروه «پالس» منتشر کرد و قطعاتی از «باخ»، «کُورساکُف»،«برامس»، «موتسارت» و «ادوارد گرِگ» را برای ارکستر و گیتار الکتریک تنظیم نمود. افشار البته در حوزه موسیقی پاپ نیز، فعالیت بسیاری داشته و با خوانندگانی چون «فرزاد فرزین»، «محسن یگانه» و بسیاری دیگر همکاریهایی در زمینه آهنگسازی و نوازندگی داشته است. وی همچنین مدرس گیتار است و کتابهای «فرهنگنامه آکورد برای گیتار و پیانو»، «گامهای پنتاتونیک» و «آموزش گیتار باس» را تالیف نموده است.«من کی هستم؟» اما، آلبوم دوم او به عنوان آهنگساز محسوب میشود و تجربهای است که با ارائهی آن، بخشی از دغدغههای ذهنیاش را التیام خواهد بخشید. رضا افشار در «من کی هستم؟» برای بازیابی خودش، برای آن «زمزمهای که در سرش میگذرد»3 و برای ارائه آنچه سالهاست بخش بزرگی از ذهنش را به خود مشغول کرده، سعی دارد ارزشهایی همگانی و جهانشمول را برگزیند و با ارائه تصویری کلیشهای از آنها، نهایتا به بیان دغدغههایش در موسیقی برسد. وی تلاش میکند مدلی نسبتاً قدیمی از موسیقی راک را تولید کند که سالهاست تجربههای مختلفی در آن صورت گرفته و پس از طی فراز و فرودهای بسیار، به او رسیده است. در ارائهی این مدلِ تجربهشده اما، طبیعی است که ناخوداگاه به گرداب تقلیدی ناخواسته بیفتد. مسالهی مهمتر اینجاست که این پیروی از کلیشهها و احیانا تقلیدهای ناخواسته، به درستی درک شوند و در مسیری معین قدم بگذارند، تا بتوانند به تولید بخشی از موسیقی کمتر شنیده شده در ایران کمک کنند. در گفتوگوی پیشِ رو تلاش شده تا ضمن صحبت دربارهی آلبوم تازه وی که توسط نشر «ارغنون» منتشر شده است، به نقش کلیشهها و خلاقیت در این اثر و به طور کلی در موسیقی راک ایران بپردازیم.
گفتوگو را از دغدغه ابتداییتان برای ساخت این آلبوم آغاز کنیم.
من در دورهای از زندگیام، بواسطهی مشکلات شخصی، بهطور کامل از موسیقی جدا شدم. آنچه باعث برگشتن روال زندگیام به حالت عادی شد، تصمیم برای ساخت یک آلبوم بود. تصمیمی برای انجام دادن کاری ارزشمند، که لااقل خودم را از شرایطی که در آن گرفتار بودم نجات دهد. در آن زمان البته بهفکر ساخت آلبومی غیرتکراری نبودم؛ چنانکه ممکن است در لحظاتی از این اثر، این احساس که بخشهایی از آن با آلبوم و آثاری دیگر مرتبط است نیز، به وجود بیاید. دغدغهی اصلی از آن حسِ غمانگیزِ عدم امکان ارائهی اثری در سبک راک در ایران ناشی میشد. عدم اعتماد به نفس از این جهت که توانِ تولید اثری درخور را ندارم که البته شرح جزئیات آن، بیهوده است. انچه برایم اهمیت دارد، کمک یکی از دوستانم در فرایند شکلگیری اثر بود. کسی که آن نوشتارِ دفترچه آلبوم نیز، اشارهای مشخص به وی دارد.
بنابراین این آلبوم یک آلبومِ مفهومی4 است.
بله، میتوان این برداشت را به نوعی درست دانست. راههای زیادی برای زمین خوردن وجود دارد اما مسالهی مهمتر، بلند شدن و قامت راست کردن در برابر مشکلات است. من در موسیقی لطمههای زیادی خوردم. چه از نظر کاری، اجرایی و چه برخورد با دوستانی که مدتی با یکدیگر همکاری داشتیم. از طرف دیگر، درگیر مسائل زندگی بودم و از نظر فکری و روحی، در شرایط مناسبی قرار نداشتم. شرایطی که حتی خانواده نیز که پیشتر مرا تحت حمایت قرار میدادند، به موفقیت من در مسیر موسیقی شک کردند. زمانی که وارد استدیو شدم، سعیام بر این بود تا تمام دورانی که برای من سخت گذشت را در ذهنم تداعی کنم. بر اساس همین تداعیِ ذهنی، قطعات آلبوم شکل گرفت. مثلاً قطعهی اول آلبوم با عنوان «برای جانت فرار کن» با ذهنیت انسانی شاد و فعال که دوران جوانیاش را سپری میکند شکل گرفت، در ادامهی همین مسیر، در قطعهی سوم با عنوان «من کی هستم» آن سرخوشیِ اولیه فروکش کرده و در پیِ سوالاتی از خود برمیایم. سوالاتی که ممکن است برای هر انسانی در طول زندگی پیش بیاید. به همین ترتیب، نام قطعات، بر اساس حسهایی شکل گرفت که در آن دورهی خاصِ زندگیام گذراندم.
اما گاهی اوقات گسستی مشخص میانِ ارتباطِ حسیِ متن، که راهنمای این آلبوم مفهومی است، با آنچه که به لحاظ ساختاری در آلبوم میگذرد به وجود میآید. مصداق آنرا میتوان قطعهی چهارم با عنوان «احتیاج برای سرعت» دانست. در متن نوشته شده:«[…] ما به دنیا میآییم تا ببازیم و زندگی میکنیم تا ببریم. با این نیاز به سرعتی که در قلب من است همیشه پیش میروم تا به اوج برسم، به آسمان […]» و در ساختار قطعه، با قطعهای سرعتی روبهرو هستیم که با سمپل صداهای ماشین آغاز و به پایان میرسد و اساسا هیچ نشانهای از این مفهوم درونی ندارد.
در آن قطعهی مشخص، هدف مرتبط کردن قطعه با عنوان آن است. در حقیقت محتوا و حسی که در صدد چسباندناش به قطعه بودم این بود که فاصلهی بین دو مسیر را، با ماشین(وسیله) طی میکنم. به لحاظ فرم موسیقایی سعی کردم تفاوتی میان آن قطعهی خاص با دو قطعهی قبل و بعد آن وجود داشته باشد تا آن حسِ مبارزه طلبانهای که مدِ نظرم بود بهتر ایجاد شود. همان حسِ آشنایی که سعی در پیروزی دارد و البته نهایتا آنچنانکه در انتهای قطعه میشنویم تصادف میکند و در این درگیری، پیروز نمیشود.
در راستای اینروایتگری، از چه نشانهگذاریهایی به لحاظ فرم موسیقایی استفاده شده است.
در ساخت یک اثرِ موسیقی فرم، بیشترین اهمیت را برای من دارد. مثلاً در این آلبوم از مدال استفادهی بسیاری شده است. در عین حال در طراحی گامها با فضاهای متفاوتی روبهرو هستیم و رفت و برگشتهای متغیری میان ماژور و مینور صورت گرفته است. تغییر مدها از ائولین به فریجین و بالعکس نیز کاملا مشهود است. همهی اینها البته بیجهت اتفاق نیفتاده و سعی بر ان بوده تا بر اساس حسی که در صدد القای آن بودهام طراحی شوند. بنابراین بهجز دو قطعهای که بر اساس پیشفرضهایی که یکی از دوستان در استدیو به من داد ساخته شدند، ملودی و فرم سایر قطعات بر اساس زمزمهها و شعارهای ذهنیام شکل گرفت. در مواقعی سعی کردم به سمت جملههایی از فواصل متفاوتتر بروم که البته بواسطهی دور شدن از آن حسِ ابتدایی و اصلیِ خودم، آنها را کنار گذاشتم و تلاش کردم در محدودهی فرمهایی که بیشتر در این سبک استفاده میشود بمانم و آنها را بر اساس احساسم طراحی کنم.
عدم نوشتن ابتدا به ساکن موسیقی و طراحی و ساخت آن بر اساس ذهنیات، خلاقیت را به پیشزمینهی ذهنی واگذار، و بر همین اساس دستآویزی به کلیشهها را به نوعی قانون تبدیل میکند. فرایند تولید «من کی هستم؟» آنچنانکه گفتید، از همین منطق پیروی میکند و کلیشهها به وفور در اثر یافت میشوند. از چراییِ این دستاویزیِ غیرقابل انکار به کلیشهها بگویید.
واقعیت این است که تمام کسانی که در ایران و حتی خارج از کشور کار میکنند، بصورت کلیشه کار میکنند. البته منظور از کلیشه تقلید نیست. به عنوان مثال آموزش ما از دبستان تا سال آخر دبیرستان را نگاه کنید. ممکن است شیوههای تدریس کمی تغییر کنند، اما در فرم اصلی و ماهیت بنیادین درسها تغییری صورت نمیگیرد. زمانی که به عنوان مثال آثار باخ با آن ملودیهای زیبا و گسترده را میشنویم، میفهمیم که با وجود تغییر فرم و حس و حال هر قطعه، شباهتهای انکار ناپذیری نیز، بین آنها وجود دارد. یا در حوزه موسیقی راک زمانی که آثار مالمستین را بررسی میکنیم، تمام آنها شبیه به هم هستند و ممکن است در ده اثر وی، جملهای ثابت ببینیم. در ایران نیز اگر کسانی مثل «همایون مجدزاده»، «پویا محمودی»، «فرزاد گلپایگانی» و «نوریک میساکیان» را در نظر بگیریم، میبینیم که با وجود ارائه آثاری زیبا، اما همه ما در حال به فعل رساندن کلیشهها هستیم، چراییِ این عدم وجود خلاقیت را شاید بتوان در ممیزیهایی که در ایران وجود دارد جستوجو کرد.
البته من با این صحبت که شرایط کار در ایران، خلاقیت را از هنرمند میگیرد کاملا مخالفم. این مساله بیشتر بهانهای است برای خلاقانه کار نکردن، وگرنه شرایط کار در ایران لزوما سدّی در مقابل خلاقیت نیست.
در اینجا البته بحث خلاقیت نیست، مثلاً من الان در حال کار بر روی آلبومی با زمینهی متفاوت با دو آلبوم قبلیام هستم. آلبومی پاپراک که از سازهای اسیایی نیز، استفاده میکند و اتفاقاً کار جدیدی است. بحث بر سر این است که خلاقیت در اثر، از راهِ پیروی از کلیشهها به وجود میاید.
دقیقا همینطور است. اما ایا «من کی هستم؟» توانسته از راه دستاویزی به کلیشهها، به خلاقیت برسد؟
واقعیت این است که در این آلبوم من به دنبال ارائه اثری خاص و مملو از خلاقیت نبودهام. من این اثر را به این جهت ساختم تا آن را پشت سر بگذارم و به فضاهای جدیدی وارد شوم. به شکلی که با ساخت اثری شخصی و خصوصی، بخشی از دغدغه و مشغولیتِ ذهنیام را دور بریزم و به جلو حرکت کنم.
در این آلبوم اما با وجود تلاش برای ساخت فضایی شخصی، فرمهای موسیقی به آن شکلی که «عموما» وجود دارند در موسیقی ظاهر میشوند و نه به آن شکلی که در قالب شرایط زندگی نوازنده یا آهنگساز تعریف میشوند. اگر پاسخ شما برای عدم تلاش در جهت ارائهی اثری خاص و خلاقانه را بپذیریم، بدین معنی است که از این پس آثاری خلاقانه از شما خواهیم شنید؟
قطعا همینطور است. چون من سالهای زیادی با این کلیشهها درگیر بودهام. حتی در آلبوم قبلی که بازنوازی یکسری آثار کلاسیک است، جز تنظیمی متفاوت، اتفاق خاصی در موسیقی نیفتاده است. الان اگر بخواهم آثاری که در دست ساخت دارم را تولید کنم، لهجه نوازندگی، فرم اجرا، تکنیک و جملههای متفاوتتری استفاده خواهم کرد. طبیعتا پس از اینکه شما اثری را منتشر میکنید، در آلبوم بعد سعی در پیشرفت دارید.
در خصوص بحث خلاقیت در موسیقی راک ایران باید متذکر شد که مسائل و علتهای مختلفی برای این مساله وجود دارد. یکی از آنها میتواند سنِّ کمِ موسیقی راک مجوزدارِ ما باشد. بواسطهی خلق نشدن چنین موسیقی در کشور ما، طبیعی است که با تقلید کلیشهها روبهرو باشیم. مساله امیدوار کننده اینجاست که کسانی که کلیشهای کار میکنند، به مرور زمان سعی بر خلاقانه کار کردن خواهند داشت.
اگر اصالت فرد را آن کلیدی بدانیم که موسیقی راک در غرب را حاوی وسعتی خلاق و طیفی آزاد میکند و بر همین اساس سبکهای جدیدتری را بهوجود میآورد؛ میتوانیم از چراییِ عدم وجود چنین مسالهی کلیدی در موسیقی راک ایران صحبت کنیم.
من هم با شما موافقم. چند مساله را باید مد نظر قرار داد. کوچکترین دلیل بهوجود نیامدن این اصالت فرد، میتواند ذهنیتی باشد که معمولا حول مسائل مالی میچرخد. شرایط مالی نوازندگان تاثیر زیادی بر این روند دارد و متاسفانه اکثر نوازندهها، مجبور به تدریس و کارهایی هستند که وقت و انرژی زیادی از آنها میگیرد و همین مساله ذهن فعال و پویای نوازنده را به خود مشغول میکند. بزرگترین دلیل میتواند فرهنگ ما باشد. فرهنگی که برای جا افتادن موسیقی راک در آن، هنوز راه زیادی باقی مانده است. در آلبومهایی که تاکنون در ایران منتشر شده است، هیچ آلبوم بدی به آن معنا وجود ندارد. تکنیکهای زیبا، موسیقیِ فعال، بهروز و متعادلی ارائه میشود، اما از یک جایی به بعد، برای ارائهی آن شکلِ متفاوت و با اصالتِ موسیقی، عدم وجود کارگاههای سبکشناسی، آموزش علمی و آکادمیک و مسائلی از این قبیل جلوی کارِ خلاقانه را میگیرد. ما چطور میتوانیم در زمانی کوتاه، موسیقی با ریشهی راک که از سبکهایی چون جَز و بلوز به وجود آمده را طی کنیم؟ طبیعتا با آموزش تخصصی.از طرف دیگر باید توجه داشت که بواسطهی پیشینهی اندک این موسیقی در ایران، یک نوازنده زمانی که ساز را در دست میگیرد و قصد دارد برای دیگران اجرایی داشته باشد، به جای اجرای اثری خلاقانه از خودش، سعی در ارائه آثاری دارد که شنوندگان پیشتر شنیده باشند. همین مساله دلیلی میشود تا او نیز کسی بشود شبیه به همانهایی که در غرب بودهاند.
اما کار هنرمند این است که خودش باشد و هرچند که در اقلیت قرار داشته باشد، اما کارِ درست را انجام دهد.
همینطور است. اما کار غلطی وجود ندارد. مثلاً در آلبومهایی که تاکنون در ایران منتشر شده، اشتباهی رخ نمیدهد و همهشان در سطحی مناسب قرار دارند. البته من ادعای اینکه در آلبوم «من کی هستم؟» کار خاص و خلاقانهای انجام شده را ندارم، اما لااقل میتوانم بگویم اثری در سطح جهانی ساختهام که هرچند قدیمی باشد، اما آن استایل، تکنیک نوازندگی و فرمهای استفاده شده در آن در سطحی هست که بتوانیم آن اصالت هنرمند را، با دیکته کردن کلیشهها بسازیم.
از آلبوم بعدی و برنامههایی که برای آینده دارید بگویید.
طبیعتاً در آلبوم بعدی انتظار بیشتری از خودم دارم. آلبوم قبلی من، با عنوان «اولین نفس»، در قالب موسیقی کلاسیک و تنظیمهای متفاوت ساخته شده بود، در این آلبوم با فضای راک طرف بودیم و در آلبوم بعدی قصد دارم در قالب موسیقی راک، کارهای متفاوتتری با صداسازیهای بهتر انجام دهم. همچنین از سازها، صداها، فواصل و فرمهای آسیایی بیشتر استفاده خواهم کرد. چیزی شبیه به موسیقی بومی هند با زمینهای از موسیقی آسیای جنوب شرقی. در آلبوم بعدی از سازهایی مثل سیتار، دیجریدو، ماندولین، یوکلِلی و … نیز استفاده خواهم کرد. در خصوص برنامههای آینده نیز دوست دارم اجرای زندهای برای این آلبوم داشته باشم، البته هنوز موفق به تشکیل گروه نشدهام و برایم یافتن کسانی که بتوانم با آنها بهراحتی کار کنم سخت است اما امیدوارم بهزودی با تشکیل گروه، کنسرت این آلبوم را هم داشته باشیم.
از شما متشکرم.
پانوشتها:
- Instrumental Rock: نوعی از موسیقی راک که بر استفاده از قابلیتهای مختلف سازها تأکید داشته و عموما بدون کلام است.
- Virtuoso
- برداشته شده از آنچه در دفترچه آلبوم نوشته شده است.
- Concept album: آلبوم مفهومی نوع خاصی از آلبوم استودیویی است که در آن تمام ایدههای موسیقایی یا شعری در خدمت یک ایده و یا داستان واحد قرار دارند.
___ این نوشته قبلا در شماره 74 ماهنامه «گزارش موسیقی» منتشر شده است.