در مسیر موسیقی پاپ
مروری بر تغییر لحن بمرانی در آلبوم گذشتن و رفتن پیوسته
موسیقی بمرانی آهنگ روزانهی طبقهی متوسط شهری است. نه جدیتی در کار است و نه اثری از دغدغههای اساسی و جدی در آن دیده میشود. خوشحال و شاد و خندان است و قدر دنیا را میداند. البته این خوشحالی در آلبوم جدید، رنگ و روی خاکستری پیدا کرده است. فضاسازیها، اشعار و صدادهی کلی آلبوم حزنانگیز و تیره است. انگار از برج عاج یک رابطهی سرخوشانه و رضایتبخش، که در آن میتوانسته به راحتی دربارهی علایقش صحبت کند و در مقابل ستایش شود، به چیزی خفقانآور و پریشان سقوط کرده باشد. رویکرد جدید بمرانی از تغییرات طرح روی جلد آلبوم نیز، مشخص است. آنها که در طرحهایشان معمولاً از نورانی و روشنترین رنگ خالص یعنی زرد، استفاده میکردند، حالا آبی کبود را به عنوان رنگ اصلی برگزیدهاند. ناگفته پیداست که نباید انتظار پویایی و تحرک آلبومهای پیشین را از آنها داشت. این رویکرد در نهایت به حذف کامل بلوز و کانتری از موسیقیشان ختم شده و آنها را به جایی حوالی موسیقی پاپ هدایت کرده است. در نتیجه هم به مخاطبانشان افزوده و هم بخشهایی از مولفههای خاص موسیقیشان را سر بریده است. بمرانی حالا دقیقاً لبهی پرتگاه است: از پشت سر حجم بالای مخاطبان فشار میآورد و روبهرویش، راهی نیست. کمی بیشتر که پیش بروند، از دست رفتهاند و به چیز دیگری تبدیل میشوند که شباهتی با خودشان ندارد. برای اینکه سقوط نکنند تنها یک راه باقی است: هل دادن حجمهی آدمها به طرف مقابل.
فضای قطعات پنجمین آلبوم بمرانی، «گذشتن و رفتن پیوسته»، متفاوتتر از هر چهار آلبوم پیش از خود است. این تفاوت اولاً در ایدهی غمگین و عاشقانهتر شدن قطعهها حضور یافته و پس از آن به کند کردن همهی لبههای تیز موسیقیشان رسیده است. در آلبوم جدید، نه فضای کانتری «جورابهای لخت» وجود دارد، نه ریتمهای گیرای «اتوبوس قرمز» با آن فضاهای جسورانه و تمپوی بالا و نه ریزهکاریهای بلوزیِ «مخرج مشترک». جای همهی اینها را فضای همگنی گرفته که دائماً سعی دارد آسانی شنیداری را در ریتمها، تمها و تنظیمهایش برای مخاطب فراهم کند.
آلبوم با قطعه «پپرونی» آغاز میشود که پیش از انتشار آلبوم نیز به صورت سینگل منتشر شده و در کنسرتها هم یکی از قطعههای پرطرفدار بود. شعر قطعه، نماد همان بمرانی خوش و خندانِ گذشته است، جسورانه و ساده. موسیقی اما ربط چندانی به آثار گذشتهشان ندارد؛ یک سوئینگجزِ استانداردِ قصهگو با ریتمی آرام و دلنشین است. قطعه بعد، «تنهای تنها» اما نمایندهی تمام و کمال ایدهی بمرانیِ عاشق و غمگین است. بیشتر حال و هوای ایندیپاپ دارد و در آن اثری از بلوز و کانتری دیده نمیشود. حتی آن بخشِ شوخ و شنگِ همیشگی صدای «بهزاد عمرانی» نیز، که میشد سراغش را در قطعهی قبل گرفت، از آن حذف شده تا با چیزی مواجه باشیم که کاملاً جدید و برای بمرانی حتی غیرطبیعی است. قطعههای «گذشتن و رفتن پیوسته»، «مامان» و «سرمست» نیز کم و بیش در همین دسته قرار میگیرند. آهنگهای انرژیکترِ آلبوم، موقعیتی دو وجهی دارند. «گیسو»، «تا کی» و «خیابونا»، در عین حال که در راستای تمایز قطعههای آلبوم از یکدیگرند، همگنی ویژهای نیز با آنها دارند. متمایزند به این معنا که به فضای آرام آلبوم نیروی ویژهای میدهند و همگناند چون پیش از اینکه یادآور قطعههای انرژیک گذشته بمرانی باشند، یاداور فضای جدید موسیقی آنها هستند. بنابراین بیشتر از آنکه به بلوز یا کانتری نزدیک شوند، ایندیپاپ هستند و گاهی حتی دامن موسیقی بالکان را میگیرند. رد تلاش بمرانی در ارتباط با مخاطب گسترده را دقیقاً همینجا باید پیگرفت.
فضای جدیدی که بمرانی در این آلبوم پیش گرفته، در هیچیک از قالبهای کنونی موسیقی پاپ ایران نمیگنجد و در عین حال تا تبدیل شدن به یک آلبوم پاپ، راه زیادی ندارد. نشانههایی در آلبوم هست که دورهی گذار یک گروه کانتری راک به سمت موسیقی پاپ را عیان میکنند. بمرانی در جهت گستردن مخاطبانش از بعضی تکنیکهای کلیشهای موسیقی پاپ استفاده کرده است. به عنوان مثال میتوان به تفاوت نقش و کارکرد کوروسها (Chorus) توجه کرد. کوروسهای قطعات این آلبوم خلوتتر از همیشهاند. روند رسیدن به آنها طوری طراحی شده تا ضمن مهمترین بخش هر قطعه بودن، شعرشان در ذهن حک شود و همخوانی با آنها به راحتترین شکل ممکن اتفاق بیفتد. نکته اینجاست که ساختار قطعهها اساساً تفاوتی با گذشته ندارند. یعنی هیچ فرق ساختاری در قطعهای مثل «سیرک» از آلبوم قبلی و قطعههای «تا کی» یا «پپرونی» دیده نمیشود. اما عناصری که در این ساختارها قرار گرفته، تغییر ماهیت دادهاند. اگر در «سیرک» کوروسی داشتید که نه در خاطر ماندن، که جسارت و در ساختار معنی داشتن دغدغهی اصلیاش بود، حالا یک «تو خیلی دوری» دارید که در ابتداییترین شکل موجود اجرا میشود. دقت کنید که این کوروس، طلاییترین بخش قطعه است و فقط از سه کلمه ساخته شده. سه کلمهای که اساساً بیمعنیاند و فقط میتوانند رسمکنندهی یک تصویر نامشخص باشند. خط گیتاری که با این کوروس همراه است، ضمن سادگیاش، از ابتدا تا انتهای قطعه تغییر نمیکند. چنین فضایی در آثار بمرانی تازگی دارد. آنها به ساخت لحظات جسورانه معروفاند. فضاهایی که معمولاً یا در گرووها (Groove) و یا در اوتروهایشان (Outro) اتفاق میافتاد. چنین فضاهایی حالا به شدت در یک حصار محافظتشده قرار دارند. یعنی حتی در قطعهای مثل «تا کی» که شباهت سطحی با جسارت گذشتهشان دارد، تمام موارد پیشگفته رعایت شده است.
نمونهی دیگر حرکت به سمت مخاطب از مشاهدهی طرح جلد آلبوم به دست میآید. آنها در بُعد تصویری آلبومهایشان، معمولاً بسیار خلاقانه عمل میکردند. تصاویرشان شامل طرحهای گرافیکی با رنگهایی بود که از نظر بصری معنای مشخصی داشتند و با فرم انتزاعی تصویر، منظورشان را میرساندند. اما حالا به دمدستیترین تکنیک برای فروش آلبومهای پاپ، یعنی نمایش چهرههای اعضای گروه بسنده کردهاند. نکتهای که مرزشان را با پاپشدن، یا بهتر بگوییم، با پاپِ این روزهای ایرانْ شدن کماکان حفظ کرده، این است که در عکسی که جای طرحهای پیشین را گرفته، میتوان نشانههایی از تأکید بمرانی بر ابعاد زیباشناختی و استانداردهای مد نظر خودش را دید. مثلاً اینکه صرفاً از تصویر خواننده استفاده نشده و سایر اعضای گروه هم در آن وجود دارند. یا اینکه با وجود استفاده از تکنیکی کلیشهای، تلاش کردهاند با استفاده از محل عکسبرداری، طرح لباسها و رنگ تصویر، ایده و چهارچوبی برای جلد در نظر بگیرند که در راستای مضمون آلبومشان باشد.
آنها ضمن رها کردنِ گرایش به کانتری و بلوز که بزرگترین وجه تمایز و نقطه قوتشان از جریان اصلی بود، در تنظیمها نیز دستیافتنیتر شدهاند و تمام تلاششان را کردهاند تا ارتباط با تکتک قطعات، برای مخاطب عام، آسان به دست آید. ویژگیهای قطعههایی مثل «شاید ترسیدم» حذف شدهاند و اتفاقات جدیدی مثل «تنهای تنها» جایشان را گرفتهاند. در روندی که بمرانی طی کرده خبری از رشد، تغییر یا تکامل نیست. این روند اساساً نمایندهی پشتکردن به عناصر سبکی منحصربهفرد است. موسیقی که پیش از این ترجیح میداد خودش باشد، حالا در مرز جدا شدن از خودش است و میخواهد به مخاطبش بچسبد. اکنون نخستین اولویت آنها، نه خود بودن، که کنترل خود بودن در حوزه علایق شنیداری مخاطبِ گسترده است.
— این نوشته پیشتر در شمارهی نهم ماهنامهی اکسیر منتشر شده بود.